وکیل ، وکالت ، مشاوره حقوقی در مشهد
مشاوره حقوقی تلفنی ، حضوری با وکیل پایه یک با سالها تجربه 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

جلسه هيئت عمومي ديوان عالي کشور در تاريخ 26 خردادماه 1388 راجع به پرونده اصراري کيفري رديف 88/1 موضوع اختلاف نظر فيمابين شعبه 101 دادگاه عمومي اردکان و شعبه 20 ديوان عالي کشور درخصوص اتهام مهدي- پ مبني بر قتل عمدي اسماعيل- ش. با حضور رييس ديوان عالي کشور،دادستان کل و قضات شعبات کيفري برگزار شد.در اين نشست با بررسي وبحث پيرامون زواياي پرونده و تطبيق آن با راي بدوي ضمن ايراد بر ادله و بينه در صدور راي بدوي و با تاييد راي شعبه 20ديوان موضوع لوث تشخيص داده شد و پرونده براي رفع نواقص به شعبه مربوطه ارجاع گرديد.در بخش نخست به جريان پرونده و سير آن در دادگاه و ديوان عالي و در بخش دوم به نظرات  تعدادي از قضات ديوان در خصوص اصل پرونده و آراء شعبات بدوي و تجديدنظر مي پردازيم.  ‌

شرح پرونده وسير آن در دادگاه بدوي

براساس محتويات پرونده در تاريخ 14 خردادماه 1381 نوجواني 16 ساله به نام اسماعيل - ش بر اثر ضربات متعدد چاقو (25 ضربه) به قتل رسيده است. در فاصله کوتاهي از واقعه، کمتر از 20 دقيقه نوجواني به نام مهدي-پ فرزند حسين 15 ساله توسط مردم و بلافاصله پس از اعلام به پليس 110 توسط مأمور در نزديکي جسد در حالي که لباس‌هاي وي خوني بود، دستگير شد.او ابتدا با انگشتان خود عدد 2 را نشان مي‌دهد و چون قادر به تکلم نبود (حالت اضطراب داشته) مي‌خواسته بفهماند که 2 نفر ديگر در اين واقعه دست داشتند؛ اما شهود حاضر و مأمور دستگيرکننده اعلام داشتند کسي را در صحنه نديده‌اند.بعداً از متهم دستگير شده تحقيقات به عمل آمد که اظهارات وي مختلف است.

 ‌ابتدا در تاريخ 14 خرداد ماه 1381 اعلام نمود: در ساعت حدود  30/2 عصر اسماعيل-ش (مقتول) با دوچرخه پايي به در منزل ما آمد و اظهار داشت که من غذا براي دامادمان برده‌ام و برگشتم . من سوار دوچرخه او شدم و به طرف ندامتگاه اردکان رفتيم و از آنجا در بيابان به محل مورد بحث رسيديم.

 ‌متهم اظهار داشت: دوچرخه‌اي که سرقت نموده بود، به گردن من انداخت و دست به زير پيراهن خود برد و چاقو در آورد و به روي من کشيد و من را روي زمين انداخت و گردن مرا گرفته بود که من با دو دست خود دست‌هاي او را گرفتم و چاقو را برگردانم که به پهلوي او اصابت کرد. سپس چاقو را از دست او گرفتم و پرت کردم. وي افزود: اگر جرأت داري بيا برويم بالاتر با هم بجنگيم.سپس مقتول چاقو را برداشت و دوباره به من حمله کرد که چاقو را از دست او گرفتم و سپس فحش ناموسي داد که نفهميدم چطور شد.

 ‌از وي سؤال شد، از منزل که بيرون رفتيد قصد کشتن مقتول را داشتي؟

 ‌وي پاسخ داد: وقتي به در منزل ما آمد مرتب اظهار مي‌کرد که 25 هزار تومان جريمه مرا بدهيد و يا وسيله ديگر به قيمت مذکور. او علت و انگيزه قتل را اختلافي که قبلاً بر سر دوچرخه داشته، اظهار کرده است.

وي دوباره در تاريخ 14 خردادماه 1381 چنين گفته : ساعت 5/2 تا 3 عصر اسماعيل‌ش در منزل ما آمد و به من گفت که يک ضبط داشتي مي‌خواستي بفروشي متعلق به تو و يا برادرت مي‌باشد.

 ‌گفتم: نمي‌فروشم. گفت: ضبط را بيرون بياور، آوردم. گفتم: نمي‌فروشم. گفت: آن را چند خريده‌اي؟ گفتم: 10 هزار تومان. گفت: من 15 هزار تومان مي‌خرم. 2 نفر ديگر همراه او بودند، جلو آمدند. آن 2 نفر گفتند 20 هزار تومان مي‌خريم و پول نقد هم مي‌دهيم.

آن 2 نفر را قبلاً ديده بودم؛ ولي نمي‌شناختم. گفتند: بيا در خانه ما تا پولش را به تو بدهيم. ما 4 تايي تا نزديکي‌هاي زندان رفتيم. آن 2 نفر به من گفتند پول را پنهان کرده‌ايم بيا به تو بدهيم. تا نزديکي‌هاي دخمه رفتيم؛ چون زياد راه رفته بودم، گفتم به خانه مي‌روم و ضبط را نمي‌فروشم. آن شخص که بزرگ‌تر بود دهان مرا گرفت و يک نفر ديگر هم در دهان (ش) را گرفت.شخصي که دهان من را گرفته بود، چاقو داخل جورابش بود و به شخص کوچک‌تر داد و فرد بزرگ‌تر به من گفت هرچه مي‌خواهي به تو مي‌دهم چيزي نگو اين بچه ما را لو داده است و بعد يک ضربه چاقو به پهلويش زد و او را روي زمين انداخت ودو سه عدد چاقو به گردن و دستش زد.  ‌

وي مشخصات چاقو را سياه و دسته قهوه‌اي و به اندازه 10 سانتي‌متر اعلام نموده است.

 ‌متهم در تاريخ 6 تيرماه 1381 در تحقيق انجام شده گفته است: صبح ساعت 5/10 تا 11 اسماعيل- ش به همراه يک نفر ديگر که علي نام داشت و 17 سال داشت و قدش از من بزرگ‌تر بود و لاغر اندام و موي مشکي داشت و مويش را بالا زده بود، به در منزل آمدند. اسماعيل در زد، خودم ابتدا آمدم.  ‌

حرف مدرسه زديم و علي کنار ما ايستاده بود چيزي نمي‌گفت. در حدود 5 دقيقه صحبت کرديم که اسماعيل گفت؟، يک راديو ضبط داري مي‌خواهي بفروشي. گفتم: بعدازظهر بيا و گفت: اگر قوطي روغن نباتي داري نيز براي من بياور.  ‌

همان وقت به مادرم گفتم که او يک قوطي به من داد.

بعدازظهر ساعت 5/2 اسماعيل در منزل ما آمد و گفت، ضبط را بياور. رفتم و آوردم. گفت چند خريده‌اي و چند مي‌فروشي. گفتم 10 هزار تومان خريده‌ام و کمتر نمي‌دهم. بعد 2 نفر را که سر کوچه ايستاده بودند، صدا زد.

آنها آمدند اسماعيل چند بار به من گفته بود که اين بچه‌هاي همسايه‌مان هستند. يکي بزرگ‌تر از ديگري بود. اسمش احمد- ت و ديگري نامش علي بود. آنجا ايستاده بودند. 

احمد گفت بيا برويم در خانه ما تا پول ضبط را بدهم و از خيابان شريعتي به طرف مرغداري رفتيم. نرسيده به مرغداري احمد به من گفت: پول در بياباني مي‌باشد و آن را پنهان کرده‌ايم. مقداري رفتيم تا رسيديم به گودالي، من بالاي گودال ايستادم.3 نفري داخل گودال شدند. قوطي روغن نباتي را از زير خاک بيرون آوردند. مقداري پول هزاري و پانصدي احمدي از داخل بيرون آورد و در جيب خودش گذاشت.

بعد يک نفري که نامش علي بود و موتور داشت، گفت برمي‌گردم. علي به تنهايي با موتور دور زد و وارد جاده اصلي که شني است، شد ما 3 نفر همراه هم آمديم تا به جاده اصلي رسيديم.علي نيز با موتور به محل ما رسيد. در طول راه احمد به من گفت که مي‌خواهم با اسماعيل کار خلاف کنم. احمد گفت بيا برويم بالاتر تا اين که رسيديم به جايي که دوچرخه افتاده بود. بعد احمد به اسماعيل گفت مي‌خواهم با تو کاري انجام دهم. اسماعيل قبول نکرد. علي دهان اسماعيل را گرفت و کارش را انجام داد .بعد علي دهان مرا گرفت و احمد هم دهان اسماعيل را گرفت. زماني که احمد دهان اسماعيل را گرفت حدود يک متري دوچرخه بودند. علي چاقو را از جوراب خود درآورد و به طرف احمد پرتاب کرد. احمد چاقو را برداشت و به پهلو و کمر و انگشت اسماعيل زد و قبل از اين که چاقو به گردن اسماعيل بزند، من فرار کردم.متهم در تاريخ 6 تير 1381 در ساعت 15 در محل کانون اصلاح و تربيت قتل را شخصاً بر عهده گرفته و اعلام داشته که ديگري دخالت نداشته است.

 ‌رأي دادگاه

 ‌دادگاه پس از انجام تحقيقات و رسيدگي‌هاي معموله و اخذ نـظريه پزشکي قانوني و کميسيون روانپزشکي و با عنايت به درخواست پدر و مادر مقتول که تنها اولياي دم هستند، سرانجام ختم رسيدگي را اعلام و به موجب دادنامه شماره 751 مورخ 15 تير 1381 مستند به آيات شريفه و مواد 205، 232 و 233 و بند (الف) ماده 206 و بند يک ماده 231 قانون مجازات اسلامي متهم مهدي-پ را به قصاص نفس در ملأ عام محکوم نموده است.  ‌

سير اوليه پرونده در ديوان عالي و نظرات شعبه 20

7- پـرونـده کـلاسه 80/891 اعـلام شـده از طـرف پدر مقتول ضميمه پرونده گردد. سرانجام رأي بـدوي نـقـض و پـرونده به دادگاه صادرکننده رأي منقوض اعاده شده اسـت. دادگـاه در جــهـت انــجــام خـواسـتـه‌هـاي ديـوان عـالـي کشور اقـدامـات لازم را انجا داده، سند سجلي اخذ شده از اداره ثبت احوال حـاکـي اسـت که متهم متولد 23 تيرماه 1365 مطابق ششم ذي‌قعده 1406 مي‌باشد و در نامه ثبت احوال آمده که سند سجلي به استناد گواهي ولادت بيمارستان تنظيم گرديده، کميسيون روان‌پزشکي در تهران تشکيل شده و 6 نفر از متخصصان روان‌پزشکي صورتجلسه آن را امضا نموده‌اند. در اين صورتجلسه آمده است: اگر چه متهم همکاري کافي در پاسخ دادن به همه سؤالات اعضاي کميسيون را نداشت؛ اما براساس يافته‌هاي هنگام مصاحبه و به دليل فقدان مدارک و اسناد معتبر پزشکي به نظر نمي‌رسد در حال حاضر و در گذشته مبتلا به جنون بوده باشد.  ‌

پرونده استنادي ضميمه شده نيز مبين آن است که اسماعيل-ش فرزند ابراهيم متهم به سرقت دوچرخه و مهدي-پ فرزند حسن متهم به خريد مال مسروقه بوده‌اند و به موجب دادنامه شماره 81/367 مورخ 28 ارديبهشت 1381 اسماعيل- ش به پرداخت 500 هزار ريال جزاي نقدي بدل از حبس محکوم‌شده و مهدي- پ به لحاظ عدم احراز سوءنيت تبرئه گرديده است.شهود نيز در تحقيقات و اظهارات خود به صراحت جنون متهم را تأييد نکرده‌اند. در نهايت دادگاه شعبه اول دادگاه عمومي حقوقي اردکــان بـه مـوجـب دادنـامـه شـمـاره 82/2211 مـورخ 28 آذرمـاه 1382 بـا استدلالي که به عمل آورده است و با استناد به اقارير متهم و خوني بودن لباس وي و اظهارات گواهان و گواهي پزشکي قانوني و نظريه کميسيون روان‌پزشکي قانوني و تحقيقات ديگر انجام گرفته، مستنداً به آيات شريفه قرآن و مواد 205، 232 و 233 و بند (الف) ماده 206 و بند يک ماده 231 قانون مجازات اسلامي به قصاص نفس محکوم شده است.

رأي صادر شده پس از ابلاغ به محکوم‌عليه و وکيلش مورد اعتراض شخص محکوم‌عليه قرار گرفته است و شعبه بيستم ديوان عالي کشور طي دادنامه شماره 425/20 مورخ 11 آذر 1383 چنين رأي داده است: با مطالعه پرونده معلوم شد علاوه بر اين که دادگاه صادرکننده رأي، تمامي نواقص اعلام شده در رأي شماره 14/20 مورخ 31 ارديبهشت 1382 اين شعبه را مرتفع نکرده است، اين بار از لحاظ شکلي نيز پرونده داراي نقص است؛ زيرا رأي قبلي دادگاه طبق رأي اين شعبه به علت نقص تحقيقات نقض شده و دادگاه پس از رفع نقص بايد وقت رسيدگي تعيين و طبق مواد 192 و 193 و مواد بعدي قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور کيفري محاکمه را انجام و سپس مبادرت به صدور رأي نمايد.

از اين رو مستندا به بند 2 شق (ب) ماده 265 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور کيفري رأي معترض‌عنه نقض و پرونده به دادگاه صادرکننده رأي منقوض ارسال تا اولاً نسبت به بند 6 رأي قبلي اين شعبه نيز اقدام مقتضي معمول و قضيه روشن‌تر گردد.

ثانياً حسن- پ در تاريخ 23 آذر 1382 در دادگاه اظهار کرده:2  نفري که در روز واقعه فرزندم را با 2 نفر ديگر ديده‌بودند محمدرضا-ر و امير-چ هستند؛ اما در کشف جرايم از آنان تحقيق شده است. با ملاحظه اوراق پرونده اوراق بازجويي آنان وجود ندارد.در اين مورد نيز اقدام و از گواهان مذکور در جلسه رسيدگي و با حضور متهم تحقيق به عمل آيد. سپس دادگاه رأي مقتضي صادر و پس از ابلاغ به طرفين و وکيل متهم در صورت وصول اعتراض ارسال دارند.  ‌

با وصول پرونده به دادگاه بدوي از 2 نفر به نام‌هاي (چ) و محمدرضا(ر) تحقيق به عمل آمد. محمدرضا گفته است من با پسر خواهرم در خالي کردن کاه از خيابان شريف‌آباد نزديک منزل (پ) بوديم و رهگذر بوديم که مهدي-پ با 2 نفر ديگر ايستاده بود. حدود ظهر بود و چيز ديگري نديدم. من صورت آن 2 نفر را ديدم و تنها مهدي-پ را ديدم و به نظرم کنار ديوار نشسته بود. تقريباً ساعت يک بود يا ظهربود از کار خلاص شده بودم و به خانه مي‌رفتم و در ضمن يک موتور در خانه حسن-پ گذاشته بود. من خودم با مهدي-پ برخوردي نداشتم.

امير-چ گفته است: من چيز خاصي نديدم من سر راه دايي‌ام به باغ آن رفته بودم براي تخليه کاه. وقتي برمي‌گشتيم 2 نفر ديديم با مهدي-پ و من تنها مهدي را ديدم و آن 2 نفر پشتشان به طرف ما بود. ظهر گذشته بود. مهدي کنار ديوار نزديک خانه خودشان نشسته بود. من آن روز خانه رفتم و خوابيدم. بعد برادرم به من گفت و به آن محل که اتفاق افتاده بود رفتيم و اطلاع ديگري ندارم.

دادگاه جلسه مقرر خود را در روز 10 اسفندماه 1383 تشکيل داده و وکيل متهم در رابطه با ادعاي جنون موکل خود به شهودي هم استناد جسته و تقاضاي تشکيل  کميسيون پزشکي متخصصان مغز نمود

با تجديدنظرخواهي وکيل تسخيري محکوم‌عليه پرونده به ديوان عالي کشور ارسال و در شعبه 20 تحت رسيدگي قرار گرفته است.هيئت قضايي شعبه 20 ديوان عالي کشور به موجب دادنامه شماره 14/20 مورخ 31 فروردين 1382 چند مورد نقص اعلام نموده که اجمالاً چنين است:

1-سن بلوغ براي پسران 15 سال قمري است و دادگاه بايد براي احراز آن سند سجلي متهم را ملاحظه و مورد توجه قرار مي‌داد و لازم است دادگاه اسناد سجلي متهم را از اداره ثبت احوال مطالبه و مشخصات آن را و اين که آيا به موجب گواهي پزشکي و يا ماما شناسنامه صادر شده و يا گواهي 2 نفر شاهد.

2-حسن-پ طي نامه‌اي نوشته که چند نفر ديده‌اند، در ساعت 2 يا 5/2 بعدازظهر روز واقعه فرزندم با 2 نفري که با يک دستگاه موتور سوزوکي آبي‌رنگ به در منزل آمده بودند، در حال گفت‌وگو بود. از نامبرده تحقيق کردند و کساني را که معرفي نمايد، از آنان تحقيق به عمل ‌آيد.

3-از خانواده و اطرافيان مقتول در مورد اين که مقتول دوستاني به نام احمد و علي- ت دارد، تحقيق و در صورت شناسايي از آنان تحقيق ‌شود.

4-از کساني که ذيل استشهاديه مورخ 31 تيرماه 1381 را امضا نموده‌اند، تحقيق شود.

5-با توجه به تحقيقات انجام شده و اظهارات ضد و نقيض متهم و با عنايت به اين که هنوز در سن نوجواني و به حد از رشد نرسيده که قادر به ساختن و پرداختن چنين داستاني باشد، به نظر مي‌رسد نامبرده از سلامت روحي کامل برخوردار نبوده و براي احتياط در دماء ايجاب مي‌نمايد از لحاظ رواني مورد معاينه دقيق کارشناسي قرار گيرد.

6-با توجه به ضربات متعددي که به بدن مقتول وارد شده و بيش از 20 ضربه گزارش گرديده به ويژه اين که مقتول بزرگ‌تر از متهم مي‌باشد، ايجاد اين ضربات از طرف نوجواني کـه بـلـوغـش هنوز روشن نيست، امري غيرطبيعي است و به ذهن مي‌رسد که يا بايد ناراحتي رواني داشته باشد و يا افراد ديگري در قضيه دخيل باشند و جالب توجه اين که متهم به قتل هيچ ضربه‌اي و حتي خراشي نديده است

ه است.  ‌

وي همچنين تحقيق و شناسايي افراد ديگري که موکل شرکت آنها را اشاره کرده خواستار شده است و دفاعيات ديـگـري نـمـوده که در صورت‌جلسه منعکس مي‌باشد. وکيل اولياي دم با اعلام اين که با فرض قبول شهادت شهود و روِيت متهم و مقتول قبل از وقوع حادثه دلالتي ندارد که ضربات کارد از طرف متهم به مقتول نمي‌توانسته واقع گردد و بالاخره دادگاه طي دادنامه شماره 265 مورخ 22 ارديبهشت‌ماه 1384 با استدلال به اقارير متعدد متهم در دايره کشف جرايم و دادگاه به‌خصوص اقرار نامبرده در جلسه مورخ 15 تيرماه 1381 مبني بر قتل مقتول و نيز آثار به جا مانده از کفش متهم در محل درگيري و قتل و کشف آلت قتاله در مسير فرار متهم و وجود خون مقتول روي لباس متهم و نظريه پزشکي قانوني و نظريه کميسيون روان‌پزشکي که مؤيد عدم جنون متهم در زمان قتل و پس از آن مي‌‌باشد، بزه انتسابي را محرز تشخيص و با عنايت به درخواست اولياي دم حکم بر قصاص نفس متهم مهدي- پ فرزند حسن صادر کرده است.

 ‌سير ثانويه پرونده در ديوان عالي  و ايرادات وارده

پرونده جهت رسيدگي مجدد به اعتراض محکوم‌عليه، به ديوان عـالـي کـشـور ارسـال و بـه شـعبه 20 ديوان عالي کشور ارجاع شد.دادنامه‌هاي صادر شده از دادگاه عمومي اردکان قبلاً به موجب دادنامه‌هاي شماره 14/20 مورخ 31 فروردين 1382 و 425/10 مورخ 11 آذر 1383 اين شعبه به علت نقص تحقيقات نقض شده و دادگاه هر مقدار تحقيقات را بيشتر انجام داده و اين امر که متهم پرونده نمي‌تواند قاتل اسماعيل- ش باشد، روشن‌تر مي‌گردد‌؛ زيرا آنچه را متهم بعد از نقض رأي در ديوان عالي کشور در تشريح ماوقع گفته، به واقع نزديک‌تر است تا آنچه که قبلاً مطرح کرده است.اظهارات قبلي وي داراي اضطراب و تزلزل است، به خصوص اين که مطالبي در کتک‌خوردن و تحت فشار قرارگرفته خود را آگاهي بيان داشته است.(صفحه 155) دلايلي که در دادنامه تجديدنظرخواسته بر توجه اتهام قتل به متهم مـهدي-پ ذکر شده عبارتند از اقارير متهم،‌آثار به جا مانده از کفش متهم در مـحل، کشف آلت قتاله و وجود خون مقتول روي لباس متهم.اين دلايل قابل خدشه است؛ زيرا اولاً اقارير وي که در مقطعي از بازجويي‌ها بوده با واقعيت منطبق نيست؛ زيرا متهم تنها دوست مقتول بوده و از نظر سني نيز کوچک‌تر از وي مي‌باشد و انگيزه‌اي براي چنان قتل فجيعي وجود نداشته چگونه حدود 25 جراحت کاري به مقتول وارد کرده و خودش حتي خراشي هم ندارد. به‌علاوه شـخـصـي کـه بـلـوغـش مـورد تـرديـد بـوده، نـمـي‌تـوانـد في‌البدايه داستان‌سرايي کند، از اين رو قاتل بايد فرد يا افراد ديگري باشد.ثانياً آثار کفش به جا مانده نيز دليل توجه اتهام نمي‌باشد؛ زيرا وي منکر حضور در صحنه نبوده تا آثار کفش وي را در محل قتل دليل به حساب آوريم. ‌ثالثاً کشف آلت قتاله نيز وقوع قتل توسط متهم را ثابت نمي‌کند. به خصوص اين که چاقو متعلق به خود مقتول بوده است. ‌رابعاً تنها چيزي که قابل توجه است وجود خون مقتول بر روي لباس متهم است که آن هم با عنايت به مطالب مذکور در بند اول و با توجه به اظهارات متهم که گفته بعد از مضروب شدن مقتول توسط 2 نفر ديگر او را بغل کردم تا بلند کنم قابل تخديش است و به نظر مي‌رسد؛ چون متهم از معرفي آن 2 نفري که مدعي است قاتل بوده عاجز مانده، دادگاه اظهارات وي را جدي نگرفته و کمتر در اين زمينه تحقيق کرده است. حال اين که با توجه به سن و سال متهم و عدم شناسايي همراهان مقتول، معرفي آنان براي وي مقدور نبوده است. بعضي مشخصات اعلامي توسط وي از جمله نام مستعار يکي از آنان و دستکش در دست داشتن وي سرنخ‌هاي قابل پيگيري بوده است.

بنابراين، با بررسي محتويات پرونده به نظر مي‌رسد قاتل غير از متهم پرونده باشد و محکوميت وي به قصاص صحيح نمي‌باشد. از اين رو با نقض رأي تجديدنظر خواسته پرونده به منظور رسيدگي به شعبه ديگر دادگاه عمومي اردکان ارجاع مي‌گردد.پرونده پس از اعاده از ديوان عالي کشور به شعبه 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان به عنوان شعبه همعرض ارجاع مي‌شود. شعبه مرجوع‌اليه با تعيين وقت رسيدگي قرار بازداشت موقت متهم مهدي.پ فرزند حسن را ابقا و تمديد مي‌نمايد. جلسه رسيدگي شعبه 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان در تاريخ 4 شهريور 1385 با حضور نماينده دادستان، متهم و وکيل وي و وکيل اولياي‌دم مقتول تشکيل شد که دادگاه پس از اخذ اظهارات و دفاع نماينده دادستان از کيفرخواست، از وکيل اولياي‌دم مقتول مي‌خواهند تا چنانچه بر شکايت خود باقي باشند، مشروحاً با ذکر دلايل توضيح دهند.

دادگاه با تعيين وقت مجدد در تاريخ 16 مهر 1385 با حضور متهم و وکيل وي (نماينده دادستان و رئيس دادگستري) و مأموران کلانتري جلسه بازسازي مجدد صحنه قتل را تشکيل و مقرر کرد، متهم تمامي

جزئيات را تشريح کرده است. ضمن اين‌که رضا.ق، مأمور آگاهي حاضر در صحنه نيز توضيح خود را داده است.دادگاه جلسه رسيدگي ديگري به تاريخ 7 آذر 1385 با حضور نماينده دادسرا و وکيل شکات و اولياي دم محمدحسين. ن، فرد متهم مهدي پ و وکيل تسخيري ايشان تشکيل داده که متهم اظهارداشته متولد 23 تير 1365 هستم و در زمان دستگيري 15 سال نداشتم و به سن قانوني تکليف نرسيده بودم و ...

دادگاه در وقت فوق‌العاده در تاريخ 8 اسفند 1385 تشکيل جلسه داده و از متهم نيز نشاني دقيق احمد ت و علي را مطالبه نموده که اظهارداشته من آدرس همسايگان متوفا را نمي‌دانم. آدرس شوهر عمه‌ام را نيز دقيقاً نمي‌دانم؛ ولي به او اطلاع مي‌دهم که به آگاهي و دادگاه بيايد. من قبلاً گفته بودم که 2 نفر به نام احـمـد ت و عـلـي در قـتـل شـرکت داشته‌اند و ... (ص 547.) از 2 نفر از مطلعان تعرفه شده به نام هاي حسين .الف فرزند حبيب 20 ساله اهل و ساکن اردکان و سيد مهدي. خ فرزند سيد اسماعيل 20 ساله در اداره آگاهي تحقيق به عمل آمده که  حسين. الف به شرح صفحه 602 پرونده چنين گفته است حدود 3 الي 4 روز قبل از قتل  اسماعيل. ش حوالي غروب آفتاب من به همراه سيد مهدي. خ جلوي پارک نشسته بوديم که متوجه شديم يک دستگاه موتورسيکلت کاوازاکي قرمز که يک نفر آنها شخصي معروف به احمد ت و ديگري اسماعيل. ش و ديگري فردي ناشناس به مشخصات موهاي فرفري رنگ و صورتي زرد و هيکل درشت بود، جلوي منزل احمد تاشا ايستادند و اسماعيل پياده شد... يکي از 2 نفر راکب موتورسيکلت به اسماعيل. ش گفت اگر صبح فهميدم تو اين حرف را درباره زن من زده‌اي، تو را بيچاره مي‌کنم و گفت که حالا برو بعداً مي‌پرسم و خبرت مي‌کنم و رفتند. بعد از آن اسماعيل. ش پيش ما آمد و نشست. در حال گريه کردن بود که از او پرسيديم کجا بودي و چرا گريه مي‌کنيم، او حرفي نزد. بعد از آن مادر وي پيش ما آمد و او را صدا کرد. در حالي که مادرش به او نزديک مي‌شد او هم عقب عقب مي‌رفت و مادرش از وي پرسيد که بعدازظهر تا حالا کجا بودي و او هم جوابي نمي‌داد. مادرش به او مي‌گفت، بيا به خانه برويم و او جواب داد، نمي‌آيم. مادرش گفت آيا خانه‌اي داري که شب به خانه نمي‌آيي. شب کجا مي‌روي و اسماعيل در جواب گفت که من خانه دارم و نمي‌آيم. سپس مادرش به او گفت، به برادرت مي‌گويم که تو را ادب کند و با مادرش به خانه رفت. در ادامه از سيد مهدي. خ تحقيق شده که اظهار داشته، چيزي نديده‌ام و اطلاعي ندارم (ص 604.) ضمن اين‌که محمد علي. چ فرزند محمدرضا 67 ساله نيز اظهار نموده است که حبيب. الف را مي‌شناسد؛ ولي فرزندش را نـمـي‌شـنـاسـد. رئـيس دادگاه به شرح صفحه 606 پرونده به پليس آگاهي شهرستان اردکان نوشته است، با اعزام يکي از مأموران مجرب آگاهي اردکان در زمان وقوع قتل از صحنه بازديد کرده است و مشاهدات خود را درخصوص اين‌که آيا در صحنه وقوع قتل به جز اثر کفش مقتول و متهم فعلي پرونده مهدي. پ اثر لاستيک دوچرخه، اثر کفش يا اثر پاي فرد ديگري يا اثر لاستيک موتورسيکلت به چشم مي‌خورده، مشهود بوده است يا خير و چنانچه از صحنه فيلم‌برداري شده است، فيلم مربوط جهت ملاحظه ارسال شود و آيا لباس‌هاي مهدي. پ بررسي شده است که آيا اثر خون در داخل جيب لباس‌هاي وي بوده است يا خير، که آيا مقداري از مسير چاقوي خون آلود داخل لباس‌هاي خود حمل کرده است يا خير اعلام کرده است. در ادامه از زينب. ک 41 ساله اهل اهواز ساکن اردکان خواهر محمد ت (که بايد همان احمد ت ذکر شده باشد) بازجويي به عمل آمده، وي گفته است که ايشان 5 الي 6 سال پيش از اردکان رفته است و اکنون در اهواز منزل برادرش داريوش ت مي‌باشد (ص 612.) از عصمت. ف فرزند حسن 38 ساله همسر احمد ت نيز تحقيق گرديده (ص 616)، گفته است مدت 7 سال است که از وي خبري ندارم و هيچ‌گونه خرجي به من نمي‌دهد و هيچ اطلاعي ندارم. ‌رئيس شعبه 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان نيابت قضايي براي شناسايي و جلب متهم محمد ت (ک) به دادسراي عمومي و انقلاب اهواز صادر و مأموران پليس آگاهي اردکان را جهت راهنمايي لازم اعزام نموده است (ص 638.) پليس آگاهي و مبارزه با موادمخدر شهرستان اردکان به شرح صفحه 659 پرونده اعلام نموده محمد ت متهم پرونده شخصاً خود را به اين يگان معرفي کرده است. دادگاه به تاريخ 14 اسفند 1386 (ص 660) از متهم محمد ت با حضور مهدي. پ تحقيق نموده است و بيان داشته که من اسماعيل.ش را نمي‌شناختم و مهدي. پ را که در جلسه دادگاه است، نمي‌شناسم. من حدود چهار پنج سال قبل به علت مظنونيت به سرقت مغازه موسوي (آتاري فروش) در آگاهي اردکان بودم و شخصي را به آنجا آوردند. در دفتر نگهباني به آقاي (خ) مسئول آگاهي گفتم، چرا اين آقا را آورده‌اند، گفت اين  شخص قتل انجام داده و کلاً در دفتر نگهباني مي‌گفتند قتل انجام داده، قاتل بچه سال بود و مرا در آگاهي

برائتم شد. علت رفتنم ناسازگاري با همسرم بود و از منزل بيرونم کرده بود. از زماني که به اردکان رفتم، برنگشتم تا اين‌که ديروز به اردکان آمدم. در ماهشهر کار مي‌کردم. به خانه‌مان در اهواز رفتم و گفتند از اردکان آقاي (ق) مأمور آگاهي آمده و با شما کار داشته است و خود را به اردکان رساندم. مهدي. پ دروغ مي‌گويد. نامبرده در پاسخ به پرسش دادگاه که آيا از سال 1381 (خردادماه) تاکنون به اردکان مراجعت کرده بودي يا خير؟ پاسخ داد، خير. براي مراسم ختم و فوت پدرم هم نيامدم. وقتي مراسم چهلم وي تمام شده بود، به من فوت وي را اطلاع دادند. گفتم براي مراسم سالش مي‌آيم و چون تاريخ سالش را هم نداشتم،نيامدم (صص 660 و 661 پرونده.) متهم مهدي. پ نيز به شرح صفحه 662 گفته است که اصلاً يادم نيست که تچه قيافه‌اي داشت. نمي‌دانم شخصي که اکنون در دادگاه حضور دارد، آن ت بوده يا خير. من چندين سال است که در زندانم و کل شناخت من از  وي فقط 15 دقيقه بود. همانطور که سابقاً در پرونده گفتم فقط از در منزل مرحوم (ش) تا محل قتل با ت بودم. اصلاح مي‌کنم از در منزل خودم تا محل قتل و علي هم همراهمان. مطالعات خود و محتويات پرونده استنادي را ذکر نموده است که از محمد ت فرزند حبيب در تاريخ 9 دي 1380 در آگاهي اردکان تحقيق شده و در مورد وضعيت اخلاق وي تحقيق که اظهار داشته‌اند از اخلاق و رفتار نسبتاً خوبي برخوردار بوده؛ ولي با افراد معتاد و ولگرد رفت و آمد دارد، 3 مورد به اتهام موادمخدر و يک مورد به اتهام سرقت بازداشت گرديده است. در تاريخ 18 بهمن  و 27 اسفند 1380 از وي آزمايش تست اعتياد به عمل آمده که نتيجه آن مثبت و منفي اعلام شده است و ... سرانجام به لحاظ اظهارات شاکي در آن زمان که گفته است نسبت به فرد مورد ظن هيچ‌گونه مدرکي به دست نيامده است و نسبت به فرد ديگري نيز مظنون نمي‌باشد و ... دادگاه حکم برائت وي را صادر نموده است. محمد ت (ک) مجدداً تأکيد کرده است که هيچ نقشي در قتل اسماعيل. ش نداشته است و ... دادگاه دستور تعيين وقت جهت اخذ آخرين دفاع از متهم صادر نموده است. از اين رو جلسه رسيدگي به تاريخ 15 ارديبهشت 1387 با حضور دادستان اردکان، مهدي. پ و وکيل وي و بدون حضور شکات و وکيل آنان تشکيل گرديد.

سپس دادگاه ختم رسيدگي را اعلام و به موجب دادنامه شماره 87/161 مورخ 15 ارديبهشت 1387 با توجه به دلايل احصايي در متن شامل شکايت اولياي‌دم مرحوم و تقاضاي قصاص از ناحيه آنها با وکالت بعدي محمدحسين. ن، گزارشات و تحقيقات مرجع انتظامي (مديريت آگاهي)، اظهارات شهود و مطلعان مبني بر مشاهده متهم در حال فرار و دستگيري متهم، لحظاتي پس از وقوع قتل در حين فرار از صحنه جرم با لباس و دست‌هاي خوني، آثار باقي‌مانده از رد کفش متهم در محل درگيري منجر به قتل، کشف آلت قتاله در مسير فرار متهم با جست‌وجوي وسيع مأموران که آلوده به خون بوده است، گزارش معاينه جسد و پروانه دفن که از سوي پزشکي قانوني اردکان علت فوت بريدگي ناحيه گردن و بريدگي ناحيه قفسه سينه و ورود جسم نوک تيز برنده به داخل قفسه سينه و شوک ناشي از آن تشخيص داده شده است و نظريه پزشکي قانوني مبني بر بلوغ متهم و نظريه کميسيون روان‌پزشکي سازمان پزشکي قانوني کشور مبني بر اين‌که متهم در زمان گذشته و حال حاضر مبتلا به جنون نبوده است (به نظر نمي‌رسد) و اظهارات و اقارير متعدد اوليه متهم در مرجع انتظامي که با حضور قاضي بوده است، از اين رو صرف‌نظر از انکار مصرانه بعدي و اظهارات و دفاعيان بلاوجه وي مبني بر اين‌که 2 نفر ديگر در قتل اسماعيل. ش دخالت داشته‌اند و او نقشي در قتل نداشته است، چه با تحقيقات گسترده و موسع اين دادگاه هيچ‌گونه دليلي بر حضور فرد يا افراد ديگر در صحنه جرم و قتل اسماعيل. ش توسط شخص يا اشخاص ديگري وجود ندارد که بر اين مبنا شک و شبهه‌اي در اظهارات و اقارير صريح اوليه وي نمي‌باشد و ساير قراين و امارات موجب حصول علم متعارف به ارتکاب جرم از ناحيه متهم مي‌باشد، بنابراين، دادگاه با استناد به آيه شريفه 178 سوره مبارکه بقره و آيه شريفه 45 سوره مبارکه  مائده و با استناد به مواد 21 (بندهاي 1 و 4) و 9 - 192 - 193 و 194 و تبصره ماده 220 و 233 قانون آيين دادرسي کيفري و مواد 14 و 205 بند (الف) ماده 206 و 207 و 219 بندهاي يک و چهار ماده 231 و 232 و 233 قانون مجازات اسلامي، حکم به محکوميت متهم به قصاص نفس صادر نموده است. رأي صادر شده مورد اعتراض و تجديدنظرخواهي محکوم مهدي. پ و وکيل وي قرار گرفته است، ضمن اين‌که وکيل در لايحه اعتراضيه خود عنوان داشته که موکل بيگناه است، فردي است دچار عقب افتادگي فکري و در خانواده‌اي که برادرانش نيز معلول و عقب افتاده فکري مي‌باشند. مسلماً تشکيل دادگاه علني برخلاف قانون آيين دادرسي کيفري درخصوص اطفال مي‌باشد؛ زيرا در اين قانون به صراحت علني بودن جلسات اين دادگاه را منع نموده است.بنابراين، نمي‌تواند دليلي عليه وي محسوب گردد و تحقيقات کاملي درخصوص شناسايي افراد صورت نگرفته و دليل بر عدم آنها نيست. ديگر اين‌که  ديد. در آگاهي به من محمد ت مي‌گفتند و آن شخص اسم من را شنيد. از آن سال من به خوزستان رفتم و پرونده سرقت نيز منتهي به

 

فيلم اوليه که رد موتورسيکلت در صحنه را اثبات مي‌کند، ضميمه پرونده نمي‌باشد و معلوم نيست کجا رفته است. علم نيز به نحو متعارف نمي‌باشد؛ زيرا انتساب قتل از سوي  قضات ديوان‌عالي کشور نقض شده است و اين دليل بر نوعي نبودن منبع اين علم مي‌باشد.بنابراين، پرونده به ديوان‌عالي کشور ارسال شده که ذيل شماره 14374/87/110  مورخ 22 تير 1384 ثبت و جهت رسيدگي به شعبه 20 ديوان‌عالي کشور ارجاع گرديده است.

نظريه داديار ديوان عالي

هيئت شعبه تشکيل جلسه داده و پس از قرائت گزارش محمد کرمي، عضو معاون و نظريه کتبي دکتر عليزاده، داديار ديوان‌عالي کشور مبني بر باتوجه به اصل تحقيقات اوليه در پاسگاه انتظامي، کانون اصلاح و تربيت و سپس در جلسه دادرسي مورخ 15 تير 1381 شعبه اول دادگاه عمومي شهرستان اردکان مکرراً به ايراد ضربات چاقو به بدن مقتول، به ويژه به ناحيه گردن وي و ارتکاب قتل عمدي نامبرده اقرار و اعتراف نموده است که با توجه به اوضاع و احوال قضيه به‌خصوص حضور محکوم‌عليه در صحنه وقوع جرم و دسـتـگـيـري هـنـگـام فـرار و خـون آلـود بـودن بـي‌شـائـبه به نظر مي‌رسد.ثانياً، وجود زمينه قبلي اختلاف درخصوص سرقت دوچرخه و مسائل مالي آن، وقوع درگيري بين محکوم‌عليه و مقتول را تقويت مي‌نمايد. به طوري که مراجعه مقتول به در منزل محکوم‌عليه و مشاجره آنها در اين خصوص غير قابل ترديد است. ثالثاً، وجود لکه‌هاي خون مقتول بر روي دست و لباس‌هاي محکوم‌عليه از قراين ديگري در اثبات درگير شدن طرفين مي‌باشد و ادعاي اين‌که در جريان کمک رساني به مقتول چنين شده است مقرون به صحت و موجه نمي‌باشد. رابعاً، افراد ديگر معرفي شده توسط محکوم عليه مورد شناسايي قرار نگرفته و تعيين هويت نشده يا اين‌که اظهارات محکوم‌عليه در اين خصوص تکذيب شده است. از طرفي اولياي دم نيز وجود چنين افرادي را به عنوان دوستان مقتول تأييد نکرده و شکايتي از آنها نداشته‌اند. داستان سرايي و اظهارات به شدت متناقض محکوم‌عليه نيز درخصوص درگيري مقتول با 2 نفر ديگر مبتني بر هيچ‌گونه شواهد و قراين قابل اتکا نمي‌باشد. خامساً، علاوه از اين‌که انکارهاي بعدي محکوم‌عليه بعد از اقارير مکرر حتي در جلسه دادرسي دادگاه عمومي بدوي از نظر قانوني قابل اعتنا و معتبر نمي‌باشد، ادعاي ايذا و اذيت و اقرارهاي مبتني بر آن نيز فاقد دليل و غيرموجه است. سادساً، اثبات جرم از طريق حصول علم در دادرسي اخير براي قاضي صادر کننده حکم قصاص به علت متعارف بودن و بيان مستندات آن فاقد ايراد و اشکال قانوني مي‌باشد. بنابراين، اين‌جانب عقيده بر تأييد و ابرام دادنامه صادر شده از شعبه 101 دادگاه عمومي جزايي اردکان به شماره 87/161 موخ 15 ارديبهشت 1387 دارم.

 ‌راي شعبه 20  ‌ ديوان عالي کشور

دادگاه صادرکننده رأي در انتساب قتل عمدي اسماعيل. ش به مهدي. پ و صدور حکم قصاص وي به اقرار اوليه متهم و علم خود استناد نموده است. درخصوص اقرار اوليه متهم با انکار وي و اظهار اين‌که اقرار اوليه در اثر رعب و وحشتي بوده که از سوي مأموران انتظامي برايش ايجاد شده، اين ادعا با توجه به نوجواني متهم در زمان وقوع قتل دور از ذهن نخواهد بود و اقرار وي با اوضاع و احوال قضيه مـنـطـبـق نـمـي‌بـاشـد. درخـصـوص عـلم نيز مستندات علم قاضي صادرکننده رأي در حدود همان مواردي است که شعبه اول دادگاه عمومي اردکان در حکم خود به آن استناد کرده و اين شعبه به موجب رأي شماره 94/20  مورخ 31 ارديبهشت 1385 آنها را رد کرده است. بنا به مراتب نظر به اين‌که شعبه 101 دادگاه عمومي اردکان در صدور حکم قصاص اصرار نموده است، در اجراي بند (ج) ماده 266 قانون آيين دادرسي دادگاه‌هاي عمومي و انقلاب در امور کيفري پرونده نزد رئيس ديوان‌عالي کشور ارسال تا در هيئت عمومي اصراري شعب کيفري مطرح فرمايند.

 ‌شعبه بيستم ديوانعالي کشور(محمد ناصري صالح آباد رييس، محمد کرمي عضو معاون)

 ‌نظرات مطروحه در هيأت عمومي و راي صادره در بخش پاياني منتشر خواهد شد.

عليرضا طلابي

[ ۱۳۸۸/۰۹/۱۲ ] [ 17:14 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره موسسه

موسسه حقوقی وکلای فرهیخته

شماره تلفن برای مشاوره حقوقی

                                 
 تلفن:    32281494    051
   
                   65 18 513  0915



051-37536008             
نشانی:  مشهد چهار طبقه،مدرس 8 ،
                                     ساختمان 121 طبقه 2  علی حاجی زاده


مشاوره حقوقی
کیفری
خانواده
ثبتی
امکانات وب
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین




در اين وبلاگ
در كل اينترنت