تعداد
خانواده های مرد سرپرست در ایران، بیش از 15 میلیون و 711 هزار خانوار و
تعداد خانواده های زن سرپرست نیز بیش از یک میلیون و 641 هزار خانوار است.
رشد خانواده های مرد سرپرست طی سالهای 75 تا 85، حدود 38% بوده است، که این
رشد در مورد خانواده های زن سرپرست، به 58% رسیده است. به عبارت
دیگر، بر اساس سرشماری سال 1385، میزان سهم زنان در سرپرستی خانواده ها،
4/9 درصد بوده است، که این میزان در سال 1375، 4/8 درصد بوده و طی یک دهه
از رشد یک درصدی برخوردار بوده است. بنابراین، سالانه 60 هزار زن در کشور
بی سرپرست شده اند.
ارقام
مربوط به ساختار سنی این گروه از زنان، حاکی از آن است که حدود 26 درصد از
آنها در گروه سنی 25 تا 44 سال، 38 درصد بین 45 تا 64 سال و 32 درصد نیز
بین سنین 65 ساله و بالاتر قرار دارند. به بیان دیگر، هر چه سن زنان افزایش
می یابد، احتمال قرار گرفتن آنها بدین گروه زنان سرپرست خانوار بیشتر می
شود. دلایل عمده این موضوع، بر اثر وقوع دو اتفاق است، نخست فوت
همسر که حدود 70% این گروه را به خود اختصاص می دهد و در وهله دوم، عامل
طلاق است كه 5 درصد زنان در شهرها و 2 درصد در روستاها را در برميگيرد.
در
ميان زنان سرپرست خانوار شهري، 6/43 درصد باسوادند و اين نسبت در نقاط
روستايي، 8/16 درصد است. در جامعه شهري، 4/31 درصد و در جامعه روستايي،
2/44 درصد اين زنان به منابع درآمدي مستقل دسترسي دارند و ساير زنان به طور
عمده ميبايد متكي به كمك ساير اعضاي خانواده و يا كمكهاي انفاقی باشند.
طي
سالهاي اخير، با اوج گرفتن بحثهايي كه لزوم نيل به توسعه پايدار را نياز
ضروري جامعه امروز ايران ميدانند ارتقاء سطح رفاه و كيفيت زندگي زنان نيز
جزئي لاينفك از اين فرآيند تعريف گرديد. در اين راستا، توسعه اجتماعي، به
عنوان يكي از ابعاد اصلي پروسه توسعه، بيانگر كيفيت سيستم اجتماعي در
راستاي دستيابي به عدالت اجتماعي، افزايش كيفيت زندگي و ارتقاء كيفيت و
توانمندي انسانهاست، با اجراي درست توسعه اجتماعي، انتظار بر اين است كه
كليه افراد جامعه، بويژه زنان، از سطح زندگي و رفاه مناسبتري برخوردار
شوند. با توجه به آنكه در سالهاي اخير با روند روبه رشد شمار
زنان سرپرست خانوار مواجه بودهايم (كه يكي از مهمترين دلايل آن افزايش
آمار طلاق بوده است) دغدغه نگاه ويژه به مسائل و مشكلات آنها امري ضروري و
لازم بوده است. رفاه اجتماعي زناني كه سرپرستي خانوار را برعهده
دارند، مقولهاي است كه توجه چنداني به آن نشده است. اگر مسائل و مشكلات
اين زنان را با شاخصهاي رفاه مقايسه كنيم، شكاف گستردهاي مشاهده خواهيم
كرد. براي مثال، شاخصهایي که برای سنجش رفاه اجتماعي بكار گرفته ميشود،
عبارتند از: بهداشت، آموزش و يادگيري، اشتغال و موقعيت اقتصادي فرد،
مشاركت، فرصتهاي اجتماعي، محيط فيزيكي زيست، محيط و روابط اجتماعي، در
مورد اين زنان، عامل فقر اقتصادي، بويژه تعيينكننده اصلي وضعيت نابسامان
آنهاست.
همواره
مشکل فقر در خانوارهاي زن سرپرست، بيشتر از خانوارهاي با سرپرست مرد بوده
است. عامل فقر اقتصادي، تأثير مستقيم و غيرمستقيم خود را بر وضعيت فرهنگي،
اجتماعي و همينطور وضعيت اكولوژيكي خانواده بر جاي ميگذارد. بسياري از اين
زنان، از فقدان يك چتر حمايتي و تأمين مالي و اجتماعي رنج ميبرند. از
ميان نزديك به يك ميليون و هفتصد هزار زن سرپرست خانوار در ايران، تنها
28274 نفر، تحت پوشش طرح بيمه اجتماعي زنان قرار گرفتهاند.
علاوه
بر اين، فقر زماني، از ديگر مسائل پيشروي اين زنان است. به طوري كه
تحقيقات نشان ميدهند، اين زنان، زمان بيشتري را صرف كار ميكنند چنين امري
موجب ايجاد فقر زماني و بيتوجهي به جنبههاي فرهنگي، آموزشي و تربيتي خود
و فرزندان ميشود.
از
سوي ديگر، آنچه اغلب در مورد زنان سرپرست خانوار ناديده گرفته شده است،
نيازهاي رواني و عاطفي آنها بوده است. براساس بررسيهاي انجام شده، نگراني،
اضطراب و ناامني، بيشترين دغدغه زنان سرپرست خانوار نسبت به آينده خود و
فرزندانشان بوده است. وضعيت بد اقتصادي موجب شده است كه هم زنان
سرپرست خانوار و هم فرزندان آنها از آسیب پذیرترین اقشار جامعه در برابر
آسیب های اجتماعی باشند و عمدتاً یکی از علائم بیماریهای روانی مانند
افسردگی، اضطراب، وسواس و پرخاشگری در آنها دیده می شود. فرزندان این
خانواده ها به طور بالقوه در معرض مسائلی مانند کار کودکان در مشاغل سیاه و
غیر رسمی، بزهکاری اجتماعی، محرومیت از تحصیل و سوء تغذیه قرار دارند.
برای
سرو سامان دادن به وضعیت این زنان، علاوه بر آنکه لازم است تعدد مراکز
تصمیم گیری مهار شود و از انجام فعالیت های موازی نهادهایی مانند کمیته
امداد امام خمینی(ره) و سازمان بهزیستی خودداری شود، کمک اصلی باید در
چارچوب توانمندسازی آنان مورد توجه قرار گیرد. فرآیند توانمندسازی زنان در
چارچوب مباحث توسعه اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار است. این
امر، راهی برای ورود زنان به فعالیتهای مشارکت آمیز اجتماعی است زنان
سرپرست خانواده در مقایسه با دیگر زنان، از تحصیلات و مهارت های فنی و
آموزشی کمتری برخوردارند. بنابراین، احتمال بالاتری وجود دارد که این زنان
حتی در صورت انجام فعالیت اقتصادی، در مشاغل پست و با مزد کم مشغول به
فعالیت شوند. یکی از راههای مهم در راستای توانمندسازی زنان
سرپرست خانوار، سوق دادن کمکها به آنها از سازمانهای حمایتی به خدمات بیمه
ای و اجتماعی است. اجرای طرح بیمه اجتماعی این زنان، علاوه بر کمک به
ارتقای امنیت روحی و روانی این زنان در اداره زندگی و کاهش دغدغه ها، می
تواند به عنوان پشتوانه محکمی برای حمایت از آنها در شرایط سخت آینده و در
دوران کهولت و از کارافتادگی محسوب شود. هدف هرگونه برنامه ای که
زنان سرپرست خانوار در متن آن قرار می گیرند، باید توانمندسازی آنان باشد و
نه صرفاٌ کمکهای محدود مالی به آنها. مشکل اصلی در کمکهای حمایتی مالی
(که نمونه آن را در طرح ارائه شده به مجلس برای حمایت از زنان سرپرست
خانوار مشاهده کردیم) آن است که بودجه مناسب برای آن در نظر گرفته نشده و
پیش بینی برای تأمین اعتبار آن مد نظر قرار نمی گیرد. در صورتی که
با انتقال خدمات حمایتی و پرداخت مستمری به خانواده های تحت پوشش به
حمایتهای بیمه ای و تامین اجتماعی، زمینه مناسبی فراهم می گردد که این زنان
روی پای خود بایستند. از سوی دیگر، فرایند توانمند سازی زنان می تواند در
سه حوزه دنبال شود. برای مثال، در زمینه فرهنگی، با توجه به میزان بالای بی
سوادی در میان زنان سرپرست خانوار، اگر امکان فراهم است، بتوان شرایط
ادامه تحصیل را برای آنها فراهم کرد. در زمینه اجتماعی، بتوان
شرایط حضور فعال آنان را در اجتماع مهیا ساخت. به عبارت دیگر، حضور آنان در
اجتماع مورد باز تعریف قرار گیرد. در نهایت، با توجه به آنکه تعداد زیادی
از آنان متکی به کمک های سازمانهای متولی هستند، به نظر می رسد آنچه می
تواند در زمینه اقتصادی در سرلوحه اقدامات سازمانهای دولتی و نیز غیر دولتی
در راستای توانا سازی آنها قرار گیرد، حرفه آموزی به آنان به عنوان شیوه
ای مطمئن در راه خوداشتغالی وایجاد منبع درآمدی پایدار است. |