وکیل ، وکالت ، مشاوره حقوقی در مشهد
مشاوره حقوقی تلفنی ، حضوری با وکیل پایه یک با سالها تجربه
| ||
در اين مقاله سعى شده است مباحثى پيرامون مفهوم شرط، اقسام شرط، صحت و فساد شرط، اجراى شرط و نتيجه تخلف از آن مورد بررسى قرار گيرد و به سؤالاتى مانند آيا شرطضمن عقد جايز الزام آور است؟ آياشرط بايد ضمن عقد لازم آورده شود؟ آيا شرط خلاف مقتضاى عقد موجب بطلان عقد مى شود؟ پاسخ داده شود. عقد مجموعهاى هماهنگ است;هرچه در اين مجموعه گنجانيده مىشود جزئى از عقد است، خواه در شمارتعهدهاى اصلى باشد يا تبعى. شروط ضمن عقد چيزى جدا ومستقل از مفاد عقد نيست; بنابراين چوندر حقوق، شرط بطور معمول بهتعهدهاى فرعى و تبعى گفته مىشود وبهاين اعتبار از اصل قرار داد فاصله مىگيرد،خود نظريه خاصى را به وجود آوردهاست. رابطه عقد و شرط، بويژه در جايىكه يكى از آن دو فاسد است، يكى ازمباحث پيچيده و مورد اختلاف حقوقىرا تشكيل مىدهد. مطالب مربوط به شرط را مىتوان درچهار بخش مطالعه كرد: الف) مفهوم و ماهيتحقوقى شرط ب) اقسام شرط ج) صحت و فساد شرط د) اجراى شرط و نتيجه تخلف از آن الف) مفهوم و ماهيتشرط : واژه شرط معانى گوناگونى دارد ازجمله وصف، امرى است كه از عدم آنعدم لازم مىآيد، بدون اينكه وجودشلازمه وجود باشد. براى مثال نزديكى بهآتش شرط سوختن است، بدون اينكهسبب آن باشد. همچنين است الزام والتزام، خواه ضمن عقد باشد يا خارج آنكه به معنى عقد نامعين است. ولى، دراصطلاح حقوقى، شرط يكى از اين دومفهوم را بيان مىكند: 1- امرى كه وقوع يا تاثير عمل ياواقعه حقوقى خاص به آن بستگى دارد.مثلا وجود قصد و رضا هركدام شرطصحت معامله است. 2- توافقى است كه برحسب طبيعتخاص موضوع آن يا تراضى طرفين، درشمار توابع عقد ديگرى درآمده است. شرط بدين مفهوم، نيز دو قسم استقسماول بر حسب طبيعت موضوع آنالتزامى مستقل نيست و ناچار بايد درزمره توابع عقد ديگر باشد; مانند شرطىكه مربوط به اوصاف مورد معامله اصلىاست (شرط صفت) يا زمان وفاى به عهدرا معين مىكند(شرط اجل). اين شرط درواقع به كمال و روشنى شيوه اجراى تعهدكمك مىكند و خود التزامى جداگانهنيست. قسم دوم مىتواند به عنوان قراردادمستقل مورد توافق باشد، ولى دو طرفبه ملاحظاتى آن را تابع عقد ديگرساختهاند تا نام شرط بر آن نهاده شود;مانند وكالتى كه ضمن نكاح، شرط شود يامضاربهاى كه در قرارداد بيع مىآيد. در اينفرض آنچه مورد تراضى قرار مىگيرد،عقدى است مركب از دو قرارداد; با اينقيد كه يكى از آن دو، جنبه اصلى دارد وديگرى فرعى و تبعى . آنچه به عنوان نظريه شرط ضمن عقدشهرت يافته از قسم دوم است; يعنى،التزامى كه ضميمه تعهدهاى اصلى عقدديگر قرار گرفته و حدود و شرايط آنتعهدها را كامل ساخته يا دگرگون كردهاست. از ديدگاهى ديگر، شرط ضمن عقدرا به دو دسته تقسيم مىكنند: 1- صريح كه در آن تراضى به صراحتبيان مىشود. 2- ضمنى كه از طبيعت عقد و عرفو عادت بطور ضمنى استنباط مىشود. بنابر اين به تعهدى شرط ضمن عقدگفته مىشود كه در نتيجه طبيعت تعهد ياتراضى دو طرف، بين عقد و آن تعهدعلاقه و ارتباطى مانند اصل و فرع موجودباشد، خواه عقد بر مبناى آن واقع شود، يامفاد شرط را دو طرف ضمن عقد بياورند،يا بعد از عقد به آن ضميمه كنند. آنچهاهميت دارد وجود و علاقه و ارتباط شرطبا عقد است نه زمان وقوع آن (1) ; زيرانيروى «قصد مشترك» اين توان را دارد كهامرى خارجى را به عقد پيوند زند و آن رادر شمار مفاد عقد آورد. پس اگر شرطى كهضمن عقد آمده است، از ديدگاه قصدمشترك ربطى به عقد نداشته باشد بايد آنرا التزامى مستقل يا تعهدى ابتدايىشمرد. اصطلاح شرط ضمنى براى امورى بهكار مىرود كه مدلول التزامى الفاظ قرارگرفته است. يعنى به حكم عقل يا قانون ياعرف لازمه مفاد توافق يا طبيعت قرارگرفته است. براى مثال خانهاى اجاره دادهمىشود و در خلال مدت اجاره، نياز بهتعمير جزئى پيدا مىكند، اتاقها بايد رنگشود و قفل درهاى ورودى روغن كارى وتنظيم گردد. عرف مؤجر را به تسليم عينمستاجره، و مستاجر را به انجامتعميرهاى جزئى متعهد مىداند. پسمىتوان گفت اجاره حاوى شرط ضمنىمربوط به تسليم مورد اجاره از سوىمالك و انجام تعميرهاى جزئى از طرفمستاجر است. شرط ضمن عقد جايز مشهور است «وفاى به شرطى واجباست كه ضمن عقد لازم شرط شده باشد»در اينجا اين سؤال مطرح است كه آياشرط ضمن عقد جايز (2) هيچ الزامىبوجود مىآورد؟ و آيا به وسيله شرطمىتوان عقد جايزى را الزام آور كرد يابايد شرط، ضمن عقد لازم (3) آورده شود؟ در جواب سؤال اول بعضى ازنويسندگان معتقدند كه اگر ضمن عقدجايز انجام فعلها بر يكى از دو طرف شرطشود مىتوان الزام او را از دادگاه خواست.خوانده دعوى مىتواند با فسخ عقداصلى، خود را از آن قيد و التزام رها سازد،ولى پيش از اين اقدام، انجام كار مشروطبر عهده اوست. (4) در پاسخ پرسش دوم بايد گفت ازظاهر بعضى مواد چنين برمىآيد كهنويسندگان مدنى از نظر مشهور در فقهپيروى كردهاند و شرط در عقد جايز راكافى نشمردهاند. اين ظهور را پارهاىنويسندگان نيز تاييد كردهاند. (5) اما در مقابل مخالفانى چون دكتركاتوزيان در كتاب خويش مىگويد اگرخواست مشترك دو طرف بتواند ايجادالتزام كند و قالب و تشريفات معيننداشته باشد، چه تفاوت مىكند كه اينخواست ضمن عقد لازم بيان شود يا درخود عقد؟ پسمىتوانگفت مفاد اين موادناظربهمورد شايعاست، بدوناينكه مفهومآن لزوم شرط در عقد جايز را نفى كند. ب) اقسام شرط: شرط را به اعتبارهاى گوناگون تقسيمكردهاند: به اعتبار اثرى كه در عقد مىنامند بهسه گروه تعليقى، فاسخ و تقييدى. به اعتبار چگونگى بيان اراده، بهصريح و ضمنى. به اعتبار شيوه ارتباط با عقد، بهضمن عقد و خارج از آن(ابتدايى). به اعتبار نفوذ شرط، به صحيح وفاسد. تقسيم شرط به اعتبار موضوع راقانون مدنى در ماده 234 چنين بيان كردهاست: 1- شرط صفت 2- شرط نتيجه 3- شرط فعل ج) صحت و فساد شرط شرايط صحتشرط در فقه در فقه راجع به شرايط صحتشرط،اتفاق نظر وجود ندارد; اين شرايطتحولاتى را پيموده است، ولى بيشتراختلافها صورى است. در كتابهاى فقهديده مىشود كه شرط اگر 1- مخالفكتاب و سنت نباشد و 2- به جهالت درمبيع و ثمن منتهى نگردد و 3- مخالف بامقتضى عقد نباشد و 4- غير مقدورنباشد، جايز شمرده شده مىشود. (6) شروط باطل 1- شرط غير مقدور هدف نهايى هر التزام، اجراى آناست. تعهدى را كه نتوان ايفا كرد، در عرفامرى لغو و بيهوده مىشمارند. قانون نيزتوانايى بر تسليم را از شرايط عمومىدرستى قراردادها مىداند. براى مثال، اگربر فروشنده زمين شرط شود كه زراعتى رابه خوشه برساند، اين شرط در توان اونيست، بلكه به خداوند منسوبمىشود. (7) و يا شرط كند در ضمن ازدواجبدون طلاق از همسر جدا شود. (8) 2- شرط بيفايده منظور از بيفايده بودن اين است كه درشرط، هدف معقولى منظور نباشد. 3- شرط نامشروع هر شرطى را كه مخالف كتاب و سنتباشد، فقها جزء شروط نامشروع آوردهاند. و حقوقدانها شروط نامشروع رامطابق ماده 232 ق.م به دو گروه تقسيممىكنند. 1- شرط خلاف قانون و شرع 2- شرط خلاف اخلاق و نظم عمومى 4- شرط خلاف مقتضاى عقد در مساله مقتضاى عقد بين فقها وهمچنين حقوقدانها نظرات متفاوتىوجود دارد. مرجع شناسايى را هريكچيزى دانستهاند. آنچه كم و بيش همهپذيرفتهاند اين است كه «مقتضا» چنان بهماهيت عقد وابسته و ملازم با آن است كهاگر شرط گرفته شود، جوهر عقد نيز ازدست مىرود و در ديد عرف يا شرع،موضوعى براى آن باقى نمىماند. مخالفتشرط با مقتضاى عقد،ممكن استبه چند صورت انجام پذيرد: 1- مخالفتبا مضمون يا مفاد اصلىعقد، يعنى موضوعى كه به تراضى انشاشده است. مثلا در نكاح شرط شود كهشوهر حق ندارد با همسرش رابطه جنسىداشته باشد. 2- گاه شرط با مفاد عقد (قصدمشترك) تعارض ندارد، ليكن احكامى راكه قانونگذار از اسباب و لوازم تحقق آنمفاد قرار داده است، نفى مىكند; مثلا اگرشرط شود كه وقف هيچگاه به تصرفموقوف عليه داده نشود. 3- گاه با هدف نهايى كه در تراضىملحوظ بوده است، تعارض دارد; در نتيجهمىتوان گفت مبناى اصلى مورد توافق واثر مطلوب را نفى مىكند. آيا فساد شرط به عقد نيز سرايتمىكند يا عقد مىتواند در كنار باطلم حفوظ بماند؟ 1- گروهى بطلان شرط را در همهموارد باعثبطلان عقد مىدانند. (9) 2- گروه ديگر معتقدند بطلان شرط درهيچ صورت سبب بطلان عقد نمىشود. (10) 3- گروه سوم اعتقاد دارند هرجا كهبطلان شرط به ركنى از عقد صدمه برساندآن را باطل مىكند و در ساير موارد،بطلان شرط مانع از نفوذ عقدنيست. (11) بعضى از حقوقدانها شرط خلافمقتضاى عقد و شرط مجهولى را كه جهلبه آن، موجب جهل به عوضين شود، جزءشروط مفسده عقد دانستهاند و بقيهشروط را مفسد عقد نمىدانند، بلكهفقط مفسد شرط مىدانند ; زيرا تعارضميان قصد موجد شرط بوجود آورندهبيع، منجر به سقوط هر دو قصد وبالنتيجه موجب بطلان عقد و شرطمىگردد. (12) د) اجراى شروط و نتيجه تخلف از آن: شرطى، جزئى از قرارداد است كه لزوموفاى به كل عقد شامل آن نيز بشود. درمورد شروط فعل (13) اين الزام آسان است;طرفى كه ملتزم به انجام آن استبايد آن رابجا بياورد و در صورت تخلف، طرفديگر مىتواند اجبار او را از دادگاه تقاضابكند(ماده 237 ق.م) ولى بعضى از فقها (14) و حقوقدانها معتقدند به محض خوددارىاز انجام شرط، ذىنفع خيار فسخ دارد،زيرا خيار براى جبران ضرر است. ممكناست ذى نفع با مراجعه به محكمه واجبار حاكم، شرط مزبور را اجرا كند، ولىبايد توجه داشت كه مراجعه به محكمه ودادخواهى كار آسان و خالى از ضررنيست. ولى شرط صفت (15) و نتيجه اجراى آن،چهره ديگرى دارد; اين دو شرط يا باتحقق عقد خود بخود وفا مىشود يامعطل مىماند و ناچار ضمانت اجراى آنبه لزوم عقد باز مىگردد و زيان از دسترفتن شرط به گونهاى غير مستقيم جبرانمىشود. شروط ضمن عقد نكاح نكاح، سازمان حقوقى ويژهاى استكه بر مبناى رابطه جنسى و عاطفى زن ومرد ايجاد شده است. اشخاص در انتخابهمسر آزادى كامل دارند و عقد نكاح نيزمانند ساير قراردادها، وابسته به قصد ورضاى طرفين آن است. ولى آثار اين عقداز طرف قوانين معين مىشود و حقوقجايى براى حاكميت اراده آنان باقىنمىگذارد. بندرت مىتوان موردى رايافت كه زن و شوهر بتوانند آثار متعارفنكاح را بر طبق قرارداد گوناگون سازند ياحكمى از قانون را تغيير دهند. بهمينجهت، در اين زمينه اصل محدود بودناراده طرفين به قوانين يا امرى بودن قوانيناست و همين نكته نكاح را از معاملاتجدا مىسازد. (16) توافقى كه بمنظور تغيير آثار قراردادىانجام مىشود، اگر ضمن همان قراردادباشد، در اصطلاح شرط ناميده مىشود. براى مثال، اگر زن و شوهر ضمن عقدنكاح قرار گذارند كه محل سكونتمشترك آنان را زن معين كند، مىگويندضمن عقد نكاح شرط شده است كه تعيينمحل سكنى با زن باشد يا اگر وصفى درمهر يا يكى از زوجين شرط شود يا منظوربدست آمدن نتيجه قرارداد تبعى (مانندوكالت) ضمن نكاح و يا ضمن عقد لازمديگرى باشد، اين قرارداد را شرطمىنامند. (17) شروط ضمن نكاح را مىتوان به دوگروه اصلى تقسيم كرد: 1- شروطى كه موضوع آنها يكى ازاحكام قانونى يا عرفى عقد نكاح است وطرفين بدين وسيله مىخواهند حدودشرايط آن احكام را تغيير دهند. 2- شروطى كه بطور مستقيم مربوطبه نكاح نيست و زن و شوهر به دلايلى آنرا در زمره توابع عقد آوردهاند. گفتار نخست: شروط ناظر بر احكامنكاح شروطى كه طرفين در احكام نكاحمنظور مىكنند، ممكن است ناظر بر يكىاز اين امور باشد: الف) انعقاد نكاح ب) آثار نكاح ج) انحلال نكاح د) مهر الف - شروط مربوط به انعقاد نكاح حق مربوط به انتخاب طرف قرارداد وتصميم گرفتن درباره شركت در آن ازبديهىترين نتايج اصل آزادىقراردادهاست، اما شرايط انعقاد و درستىعقد را قانون معين مىكند و به طرفيناجازه نمىدهد كه در اين زمينه نيز چنانكهمىخواهند تصميم بگيرند. اين اصل درعقد نكاح كه جنبه اجتماعى آن نيزاهميتبسزا دارد، بيشتر تقويت مىشودو بندرت مىتوان موردى را يافت كهطرفين بتوانند نظم متعارف عقد را بر همزنند. حق نكاح كردن از حقوق مربوط بهشخصيت انسان است و با هيچ قراردادىساقط نمىشود. بنابراين اگر كسى درقراردادى حق نكاح با زنى را براى مدتى ازخود سلب كند و در همين مدت زن را بههمسرى بگيرد، هيچ دادگاهى حق نداردآن دو را زن و شوهر نشناسد. ب - شروط مربوط به آثار نكاح تفاوت عمده نكاح با ساير قراردادهانقش طرفين نسبتبه تعيين آثار عقداست. در ديگر قراردادها، آثار عقد راطرفين معين مىكنند و التزاماتى كه ازعقد بهوجود مىآيد، خواسته خود آناناست، اما در نكاح ناگزيرند آثار عقد راچنانكه حقوق معين كرده است، بپذيرند.بنابراين زن و شوهر نمىتوانند در نكاحشرط كنند كه ياستخانواده با شوهرنباشد يا شوهر نتواند با مشاغل منافىخانوادگى زن مخالفت كند. ج - شروط مربوط به انحلال نكاح گذشته از موردى كه طرفين نكاح باتوافق در خواست طلاق مىكنند و خارجاز مبحثشرط است، در دو مورد شرطضمن عقد در فسخ نكاح مؤثر است: 1- درباره فسخ نكاح، امكان بر هم زدنعقد به منظور جبران ضرر از كسى استكه چنين پيمانى را، نفهميده امضا كردهاست. حال اگر ضمن عقد نكاح، اسقاط خيارفسخ نكاح شود، ديگر حقى براى طرفضرر ديده باقى نمىماند. (18) اما بعضى از حقوقدانها (19) اين قانون رابدور از منطق حقوقى دانسته و چنينگفتهاند: پايبند شناختن شخص به همسرىكسى كه يكى از عيوب پيش بينى شده درقانون را داراست، به معنى محكومساختن او به كيفرى است كه جز حاكميتاراده دليلى بر آن وجود ندارد. نكاح در زمره ساير معاملات نيست.در اين عقد، حقوق و عواطف انسانىمطرح است. براى مثال نمىتوان انسانىرا به استناد اينكه خود خواسته استمحكوم ساخت تا پايان عمر همسر ديوانهيا بيمارى باشد كه بايد از آن احتراز كرد. 2- به موجب ماده 1128 ق.م.«هرگاهدر يكى از طرفين، صفتخاصى شرطشده باشد و بعد از عقد معلوم شود كهفاقد آن وصف مقصود بوده است، براىطرف مقابل حق فسخ خواهد بود.» تعييناين اوصاف، محدوديت ويژهاى در قانونندارد و اراده طرفين مىتواند زمينه راچنانكه مىخواهند براى اجراى حكم ماده1128 فراهم آورد. گفتار دوم - شروط ناظر به امورخارجى زن و شوهر به دلايلى لازم مىدانند كهپارهاى از التزامهاى خود را در برابريكديگر تابع نكاح قرار دهند. اين گونهشروط بطور مستقيم به انعقاد و آثار عقدناظر نيست. براى اينگونه شروط، مثالهاى فراوانىمىتوان ذكر كرد: چنانكه مرد متعهد شودكه زن ديگر اختيار نكند و يا زن خود را ازشهر معينى خارج نكند و يا زن را درطلاق دادن خود، وكيل كند. شرط وكالت در طلاق چون طبق ماده 1133 ق.م مردمىتواند هروقتبخواهد زن خود راطلاق دهد و زن فقط در موارد مذكور درمواد 1129 و 1130 ق.م مىتواند ازدادگاه دخواست كند كه شوهر را مجبور بهطلاق كند، فقه چارهاى انديشيده تا زن همبتواند طلاق بگيرد و آن شرط وكالت ازطرف شوهر به زن مىباشد كه خود راطلاق دهد و البته در اين مساله اقوالمختلف است، ولى غالب فقها وكالت راصحيح مىدانند چه به زوچه و چه به غيرزوجه. (20) علامه در تحرير و شيخ در نهايه (21) وكالت از حاضر را صحيح ندانسته وگفتهاند طلاق واقع نمىشود. شيخ دلايلخود را چنين بيان مىكند: 1- زن قابل طلاق است، پسنمىتواند فاعل آن بوده باشد; زيرا يكچيز نمىتواند هم قابل باشد و هم فاعل. 2- اين قول پيامبرصلى الله عليه وآله «الطلاق بيدمن اخذ بالساق» عدم صحت نيابت درطلاق را اقتضا مىكند. ابن ادريس و متاخرين هم اين قول راقبول دارند، اما دلايل شيخ را رد كردهدلايل ديگرى براى آن مىآورند. (22) وكالت ضمنعقد ازدواج يا ضمنعقدخارج لازم به سه صورت ممكن است: اول - در نكاح يا عقد خارج لازم،وكالتبراى زن شرط مىشود بدين گونهكه در مدت معينى هرگاه بخواهد خود راوكالتا طلاق دهد. در اين صورت، زنوكيل مطلق از طرف شوهر خود مىباشدكه هروقتبخواهد به وكالت از طرفشوهر خود را مطلقه كند. دوم - در عقد نكاح يا عقد خارج لازم،وكالتبراى زن شرط مىشود بدين گونهكه درصورت تحقق امرى در خارج خود راطلاق دهد. در اين صورت، هر زمان كه زنعلم پيدا كرد كه آن امر در خارج محققشده است، مىتواند به سمت وكالت ازطرف شوهر خود را طلاق دهد. (23) سوم در عقد نكاح يا عقد خارج لازم،وكالتبراى زن شرط مىشود، بدين گونهكه پس از تحقق امر معينى در خارج واثبات آن در دادگاه، او بتواند خود را طلاقدهد. اين امر را ماده 1119 ق.م تذكرمىدهد: «طرفين عقد ازدواج مىتوانند هرشرطى را كه مخالف با مقتضاى عقدمزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقدلازم ديگر شرط بنمايد، مثل اينكه شرطشود هرگاه شوهر زن ديگر بگيرد يا درمدت معينى غايب شود و يا ترك انفاقنمايد يا عليه زن سوء قصد كند و يا سوءرفتارى نمايد كه زندگى آنها با يكديگرغير قابل تحمل شود، زن وكيل و وكيل درتوكيل باشد كه پس از تحقق اثبات شرطدر محكمه و صدور حكم نهايى، خود رامطلقه سازد.» [ ۱۳۹۲/۰۸/۱۱ ] [ 19:9 ] [ حاجی زاده نداف،وکیل پایه یک ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |